سلام عزیزدلم
مامان جون قراره برات در مورد گریه و ناموس بنویسم
اما اول میخام بگم امروز جواب آزمایش رو دادن الان تو مطب دكتر نشستم تو جواب آزمایش مثل اینكه نوشته دیابت بارداری گرفتم دلم میخاد زار زار گریه كنم الان و اصلا بفكر خودم نیستم تمام من داره فك میكنه نكنه این مریضی بتو آسیب بزنه و این داره دیوونم میكنه
با خودم حرف میزنم و میزنم و میگم نه حالت خوبه
مامان جون من منتظرم بغلت كنم و هرروز بهت بگم كه چقدر شدی همه وجودم
بابا الان دوره ولی هرروز انگار كه تو بیرون از شكم منی حالت رو میپرسه و دوستت داره
همهی ما منتظرتیم مامان بزرگ فریبا خالههات و بابابزرگ كاظم
هركاری از دستشون برمیاد دارن انجام میدن
هفته پیش تخت و كمدت رو هم خریدیم من كه هیلی دوسشون دارم
برات خوشخواب هم خریدیم كه راحت تر بخابی :)
فقط تورو خدا حالت خوب باشه
موقع سونوگرافی دستاتو تو هم گذاشته بودی اولش و بعد گذاشتی رو صورتت
از دیدنت گریم گرفتن بود اخه خیلی وقت بود ندیده بودمت جوجه و این دفعه خیلی بزرگتر شده بودی و به وضوح حركاتتو میدیدم
الان میفهمم چقد ذوق میكنم وقتی بغل بگیرمت و الان میفهمم چرا تو كلیپها انقد مادرا گریه میكنن
از خوشحالیه البته شاید یه ذره ناراحتی هم داره خب آخه دیگه به اون نزدیكی نخواهی بود
فیلم این سونوگرافی رو گرفتم و هرروز تماشات میكنم
ناگفته نمونه بابا اصرار كرد كه فیلم رو بگیرم چون بخاطر شرایط كرونا نمیذارن بیاد ببینتت وقتی دیدیم فیلم ضربان قلبت مشخص نیس ناراحت شدیم
مامابزرگ و خالههاتم كلی ذوق كردن دیدنت و بابا كل كلیپ همش داشت قربون صدقت میرف
جوجه كوچولوی من لطفا حالت خوب باشه
سلام آیهان جانم
روز موعود رسید
روزی كه از یه ماه پیش ترسش افتاده بود به جونم
امروز سه بار ازم خون میگیرن و یه محلول گلوكز كه ممكنه باعث تهوع بشه قراره بهم بدن!
همیشه از خودم میپرسم من قراره چجوری به تو بگم از آمپول نترس درحالیكه خودم انقد زیاد میترسم
آخه میگن رطب خورده منع رطب نتواند كند
خب از خدا میخام كمكم كنه این مرحله هم به خوبی و خوشی رد شه
آمین
آیهان یه دونه من امروز اولین نمدی درب اتاقتو با خاله مریم ساختیم خاله آنا هم كمك كرد ولی داره برای كنكور میخونه و سال سختی داره
امروزم به درد خون گرفتن پس فردا فك كردم و غصه دار شدم ولی چه میشه كرد... مجبورم برم سه بار خون بدم واكسن كزاز بزنم و حتی زایمان كنم
چقد ترسناك
و من چقد برای همشون استرس دارم
راستش این شبا اصن نمیتونم خوب بخابم همش استخون درد دارم...
سلام گل مامان
دیروز برای اولین بار سكسكه كردنتو حس كردم :)
آدم دلش میخاد زودتر بیای بیرون كه بگیره بخورتت :))
این روزا طبق مقالات فقط صدای بابایی رو میشنوی و اونم هرروز سعی میكنه باهات حرف بزنه
دیشب شب قدر بود كلی دعا كردیم با بابا كه سالم خوشكل و باهوش باشی
دیروز تولد بابای بابات هم بود كه اونجا هم با زن عموت حرف زدیم برات یه سری چیزا درست كنم از نمد
اونم میخاد برات پتو ببافه و یكی دوتا لباس
منم دارم برات پادری درست میكنم
هممون منتظرتیم كوچولوی مامان بابا
آیهان عزیزم دیروز شروع ٧ ماهگیت بود
و همچنین پنجمین سالگرد آشنایی من و بابا
خیلی دوستتون دارم جفتتونو هم تورو هم باباجونو
راستی پریروز هم موهای بابا رو كوتاه كردم :))) دارم دلداریش میدم كه زود بلند میشه نگران نباش ولی خب تو مهمونی تولد كه همه دوس داشتن موهاشو :)
سلام آیهان مامان
مردها چه خوب که هستنددلم میخواد بپرسی عاشقمی؟ بگم
فیلم آموزشی شیمی دهم - انحلال پذیری (قسمت دوم)سلام عسل مامان
فیلم آموزشی شیمی دهم - انحلال پذیری (قسمت دوم)سلاااام خوشکل بنده
فیلم آموزشی شیمی دهم - انحلال پذیری (قسمت دوم)حالا ازینا بگذریم بنطرت تو آینده تو چیکاره میشی؟ من نمیخام مثه بقیه مامانا بهت جهت بدم که دکتر مهندس شی... گرچه اگه کارخونه بابا بگیره اون آرزو داره کنار خودش کار کنی... ولی من هیچوخ دلم نمیخاد داروساز شی خوشکلم یا بزور تجربی بخونی و دکتر شی! حتی گاهی آرزو میکنم هنر بخونی و هنرمند شی... چون روح هنرمندا همیشه سالم تره بنظر من
نقد و واکنش- ماجرای خیاط و کوزهاشتعداد صفحات : 1