loading...

پنجره عشق

Content extracted from http://baran1994.mihanblog.com/rss.aspx?1738735802

بازدید : 515
يکشنبه 17 اسفند 1398 زمان : 4:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پنجره عشق

شاید اگر بیست سال پیش

یكنفر مى نشست روبرویم و برایم از این روزها میگفت،

فقط و فقط میخندیدم و از كنارش رد میشدم...

در سالى كه گذشت،

حال هیچكداممان خوب نبود...

سال كه تحویل شد،

سیل خانه‌هایمان را برد...

همین كه مى آمدیم از نو بسازیم،

زلزله مى افتاد به جانمان...

همین كه مى آمدیم از نو بسازیم،

آتش میگرفتیم

همین كه مى آمدیم از نو بسازیم،

جیبمان را مى زدند

همین كه مى آمدیم از نو بسازیم،

هواى نفس كشیدن نداشتیم

همین كه مى آمدیم از نو بسازیم،

دنیاى مجازیمان قطع میشد،فیلترمان میكردند

همین كه مى آمدیم از نو بسازیم،

خطایى میكردند،انسانى

همین كه مى آمدیم از نو بسازیم،

سفره اى نبود كه نان داخلش بگذاریم...

گفتیم زمستان میرود،

غنچه‌ها گل میكنند،

عید نزدیك است،

آمدیم با ته مانده ى جانمان از نو بسازیم،

گفتند آغوش ممنوع!

بوسه ممنوع!

لمسِ دست‌ها ممنوع!

و حالا شرمنده ایم

شرمنده ى پدران و مادرانمان

شرمنده ى آدمهاى دوست داشتنى زندگیمان،

كه قبل ترها در آغوششان بودیم و قدر ندانستیم!

فقط میدانم سالها بعد،

اگر باشیم،

اگر بتوانیم از نو بسازیم،

براى فرزندانمان بجاى "قصه"،

باید فقط از "غصه" بگوییم و بس...

لطفاً به ما كمى زمان بدهید،

تا براى یكبار هم كه شده،

بتوانیم حداقل،

دلهاى شكسته مان را "از نو بسازیم"


نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 11
  • بازدید کننده امروز : 11
  • باردید دیروز : 190
  • بازدید کننده دیروز : 185
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 213
  • بازدید ماه : 425
  • بازدید سال : 1428
  • بازدید کلی : 76279
  • کدهای اختصاصی