سلام عزیزدلم
این روزا بیشتر متوجه حضورتم
ولی بیشتر از هرچیزی فکر میکنم به نیازهات!
نه فقط مادی ... من به تربیتت و به اینکه چجوری باید تورو موفق ترین آدم دنیا بکنم فکر میکنم
البته گاهی هم پیش میاد که عصبانی میشم و با خکدم میگم پس من چی؟ آرزوهام چی؟
بعدش اغلب اوقات خودمو دلداری میدم و گاهی بابات دلداریم میده و میگه نگران نباش کمکت میکنم توام به خواستههات برسی
و من خدشحال میشم که قرار نیس کل زندگیم بره کنار و فقطتو باشی... بابت این فکرام منو ببخش عزیزم ولی
پسر قشنگم امیدوارم بدونی که من و بابا خیلی خیلی زیاد دوستت داریم
و مطمئنم که بابات انقد زیاد دوستت داره که حد نداره! عجیبه ... من فک نمیکردم نیومده انقد عاشقت بشه!
جان دلم از خدا میخام مواظبت باشه و هر لحظه هواتو داشته باشه حتی اگه من کم کاری کنم...
خیلی دوستت دارم
یادم بنداز دفعه بعد در مورد عشق باهم حرف بزنیم... میدونی که مادرت با صدای بلند نمیتونه همه حرفاشو بهت بگه و بیشتر برات مینویسه همیشه
مادرت